۱ – خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه دراو غش باشد
۲ – زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشت زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی(صائب اصفهانی)
۳ – خوب گیرد جام راساقی به دست کار نیکو کردن از پرکردن است
۴ – نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نودهم پیش ماست
۵ – تو مو می بینی و من پیچش مو تو ابرو من اشارت های ابرو
۶ – با مردم زمانه سلامی و و السلام چو گفتی غلامتم به خدا می فروشنت
۷- میان ماه من تا ماه گردون تفاوت اززمین تا آسمان است
۸ – عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است ور به سختی گذرد نیمه نفس بسیار است
۹ – اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است تربیت نااهل راچون گردکان بر گنبد است
۱۰ – زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم، عمر حسابش کردم
۱۱ – بلا ندیده دمی را شروع باید کرد علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
۱۲ – پرسی که تمنای تو ازلعل لبم چیست؟ آن جا که عیان است چه حاجت به بیان است
۱۳ – درتنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب مباد آن که گدا معتبر شود
۱۴ – با خرابات نشینان زکرامات ملاف هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد
۱۵ – دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید مجنون چو سیه دانه ببیند خوشش آید
۱۶ – زهشیاران عالم هرکه رادیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
۱۷ – رفتی و فراموش شد آن عهد و قسم از دل برود هر آن چه از دیده برفت
۱۸ – رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز تاداد خوداز کهتر ومهتر بستانی
۱۹ – گر دایره ی کوزه زگوهرسازند از کوزه همان برون تراود که دروست(بابا افضل)
۲۰ – درناامیدی بسی امیداست پایان شب سیه سپید است
۲۱ – خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج
۲۲ – هیچ آدابی وترتیبی مجوی هرچه میخواهد دل تنگت بگوی
۲۳ – روزگار است که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیاردارد
۲۴ – زی تیر نگه کردو پرخویش بر اودید گفتا زکه نالیم که ازماست که برماست
۲۵ – مروبه هند وبیابامن خراب بساز به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
۲۶ – گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو در خانه اگر کس است یک حرف بس است
۲۷ – امیدواربودآدمی به خیرکسان برخیرتوامیدنیست شرمرسان
۲۸ – ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان
۲۹ – در جهان پیل مست بسیار است دست بالای دست بسیار است
۳۰ – به پیری رسیدم در این کهنه دیر جوانی کجایی که یادت به خیر
۳۱ – ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است
۳۲ – یا مکن با پیلبانان دوستی یابنا کن خانه ای در خورد پیل
۳۳ – باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحراست
۳۴ – زلیخا گفتن ویوسف شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن( عطار)
۳۵ – هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد
۳۶ – آن قفس بگسست وآن هندوگریخت آن سبو بشکست وآن پیمانه ریخت
۳۷ – این نقدبگیر ودست از آن نسیه بدار آواز دهل شنیدن از دور خوش است
۳۸ – پای ما لنگ است ومقصد بس دراز دست ما کوتاه وخرما بر نخیل
۳۹ – گفت شخصی خوب ورد آورده ای لیک سوراخ دعا گم کرده ای
۴۰ – برگ سبزی است تحفه ی درویش چه کند بی نوا ندارد بیش
۴۱ – هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
۴۲ – هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای ؟ من در میان جمع ودلم جای دیگر است
۴۳ – تو نیکی می کن ودر دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
۴۴ – با بدان بد باش وبا نیکان نکو جای گل،گل باش وجای خار خار
۴۵ – پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش ،مخوانش پسر
۴۶ – بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذرامارابس
۴۷ – هرچه کنی به خود کنی گرهمه نیک وبد کنی
۴۸ – رهرو آن نیست که گه تند وگهی خسته رود رهرو آن است که آهسته وپیوسته رود
۴۹ – حسن یوسف ،یدبیضا،دم عیس داری آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری
۵۰ – گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
۵۱ – بس تجربه کردیم در این دار مکافات بادرد کشان هر که در افتاد ور افتاد
۵۲ – بدین مژده گر جان فشانم رواست که این مژده آسایش جان ماست
۵۳ – ازمکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید، جو ز جو
۵۴ – خمیر مایه ی دکان شیشه گر سنگ است عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
۵۵ – ببندد گر ایزد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری
۵۶ – عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری دیوانه باش تا عاقلان غم توخورند
۵۷ – مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین
۵۸ – صدبار بد ی کردی ودیدید ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی
۵۹ – بهار آمد به صحرا و در ودشت جوانی هم بهاری بود و بگذشت
۶۰ – چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن اگر باران به کوهستان نبارد
61-با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ (سعدی)
62-هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست(حافظ)
63-چنین است رسم سرای درشت گهی پشت به زین و گهی زین به پشت(فردوسی)
64-امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان(سعدی)
65-صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی(سعدی)
66-در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب مباد آن که گدا معتبر شود(حافظ)
67-در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده دل افسرده کند انجمنی را(قائم مقام)
68-خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته در آید(حافظ)